اهل حق
بر شما برادر و خواهر اهل حق بى گناه چنین قبولاندهاند که دین و مذهب چیزى است که از آباء و اجداد بارث رسیده و لذاست که در مرام خود چنان پایدارى نشان میدهید که اگر کسى به سبیل شما قیچى نزدیک کند یا خودت را ناقص کرده و یا او را بیچاره می نمائى شاید چنین خیال کردهاى که به موى سبیل تو حق آویزان شده که اگر آن مو زده شود حق افتاده و گم می شود. دینى که نور على از طریق خواب براى شما ابداع کرده سبیل آنرا هم پسرش دکتر بهرام از طریق خواب از بین می برد آیا اینهمه آیات قران و دستورات آن و نهج البلاغه و کتب مذهبى بى اصل، ولى گفتار و چرندیات چهار درویش بنگى طنبور نواز وحى منزل است؟؟اگر می گوئید تابع قران هستید و اسلام و جمهورى اسلامى را قبول کرده و تابع رهبر هستید قران ماه رمضان را یکماه معرفى می کند. قران در چندین آیه امر به نماز می نماید قران امر به حج و سایر احکام می کند. رهبر تابع قران است پس چرا شماها انجام نمی دهید؟ و اگر می گوئید ما اصلاً کتابى را قبول نداریم چرا عقد و طلاقشان را در محضر مسلمانها انجام داده و کفن و دفن و قبر و سایر رسومات مرده هایتان را طبق رسوم مسلمانها انجام میدهید میدانید که بزرگانتان که عادت بخوردن نذورات شما پیدا نموده و شما بیچارهها را سرگردان نمودهاند چه خیانتى بشما نموده و چه لباسى را بر اندام شما پوشاندهاند؟ از بزرگان خود بپرسید منشأ این سه روز چیست؟؟؟ آیا سه نفرى که طاسى داشته همراه طنبور در کولاک زیر طاس رفته و در سه روزى که کولاک می کرد در زیر طاس طنبور می زدند و مناجات می کردند طاس آنها به بزرگى چه بوده که این سه نفر براحتى در زیر آن لانه نمودند؟ آیا آن سه نفر باندازه گنجشک کوچک شده بودند یا طاس خیلى بزرگ بود؟ و آیا چون ملائکه ها این سه روز را شب و روز گرسنه و تشنه ماندند چطور قران را که می فرماید (شهر رمضان الذى... فلیصمه...) را رد می کنید و حرف چند نفر حقّه باز بى وجدان را که در هیچ عقلى نمی گنجد قبول می کنید؟
در عصر ما که پایه کفرتوحیدی در هم ریخته شده ومنکران خدای تعالی نیز به این نتیجه رسیده اند پیشرفت علم مراکز علمی را به این حقیقت بارور کرده که باورشان شود هستی را آفریدگاری است.بحث وجدل پیرامون چنین موضوعی که حتی منکران هم پذیرفته اند«زیره به کرمان»بردن است ولی در زمانی که توحید تمام تاریک خانه های لاخدائی رابه نورخود روشن نموده به بلیه خیالی بسیار خطر ناک مبتلا شده ایم که درگوشه وکنار دنیای خاکی هنوز مردمانی دیده می شوند که با استدلالهای کهنه شده مانند «حلول»ونظایر آن خویش را خدا یا مظهر خدا می شناسانند .در طایفه جیحون آبادی خدا حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام بوده است وآنجا هم که خدای متعال برایش مطرح می شودمی گوید:«اگرهم خدائی باشد خدای علی است به من چکار».(آثارالحق ج1ص48گفتار137) بگفتا علی اول و آخر است خداوند در ظاهروباطن است جز حیدر نباشد به من کس خدا که دیدم همه اوست دردوسرا این تفکر در گفتارهای نور علی الهی نیز فراوان به چشم می خورد مثلا می گوید«نورعلی خدایه برزه مل»(برهان الحق ص638) ومهمتر اینکه در باره «نعمت خدایه»و«نورعلی خدایه»امروزهم که می گویند «بهرام خدایه». البته این خیالات برای اتباع جیحون آبادی که نعمت الله ونورعلی وبهرام الهی را خدا می دانند .سران همین قوم فراهم آورده اند،وقتی نورعلی الهی انتشار می دهد «زندگی من و مولا کاملا شبیه به هم است»(آثارالحق ج1ص651گفتار1959)یا می گوید «من تمام رویه مولا را دارم »( آثارالحق ج 1ص255گفتار866) ومهمتر این که بطور صریح اعتراف به مظهر الهی خودش نموده ومی گوید:«تمام مظهر الله ها از لحاظ کمیت با هم فرقی ندارند اما از لحاظ کیفیت علی وسلطان حالت و کیفیت دیگری دارند زندگی خودم تطبیق می کند با زندگانی علی وهیچ فرقی ندارند»(آثارالحق ج1ص674گفتار2010)یعنی من هم از لحاظ کمیت با علی سلام الله علیه فرقی ندارم ومظهر الله هستم پس همان طور که می گوید به اعتبار مظهر الهی خدا درعلی علیه السلام جلوه کرده اینجا هم چون نورعلی با علی سلام الله علیه تطبیق می کند خدا در او هم جلوه کرده است.وبهمین جهت می باشد که در جم خانه می گویند«نورعلی خدایه برزه مل» این همه دوپهلوگفتن ها واین همه پس بروها وپیش بیاها به خاطراثبات خدائی«نعمت الله»و«نورعلی»و«بهرام»صورت گرفته ولی باز می بینیم که نور علی الهی خدائی خودش رافراموش کرده ومی گوید:«می بینم ماموری که از آشنایان بود پیغامی ازطرف خدا برایم آورده است»(آثارالحق ج1ص668گفتار1990)در صورتی که اگر مظهر الله به اعتبار استدلال نورعلی محل ظهور و بروزذات خدا باشد نیازی به پیغام آور نیست. یاد شعری از عطار افتادم: منم الله خود در خود بدیدم کلام خود بگفتم خود شنیدم آخر نفهمیدم دراین مسلک خود ساخته چه کسی خداست!! در این یک هفته ای که نبودم به یکی از شهرهای استان فارس سفر کرده بودم که در آنجا دیداری با یکی از دوستانم که دانشجوبودداشتم او که سابقه مطالعاتی من را می دانست سوالاتی در مورد نو معنویت گراهها که در دانشگاه این شهر شروع به فعالیت کرده اند پرسیدکه آنان گروه تشکیل داده اند وکتابهایی بین گروههای تشکیل شده توضیح کرده اند واز آنها خواسته اند که مطالب این کتابها را حفظ کنند وبعد از آنان یک آزمون گرفته میشود که درصورت قبولی به طور تخصصی با آنان در مورد این مکتب کار می شود وساپورت مالی خوبی هم از آنان می شود. از دوستم خواستم آن کتابهایی راکه از آنان گرفته است را به من نشان بدهد وقتی که او کتابها راآورد با کمال تعجب دیدم تماما کتابهای جیهون آبادی (نورعلی الهی) ودکتر بهرام الهی است آثارالحق،برهان الحق،شاهنامه حقیقت، معرفت الروح و... تازه متوجه شدم که این فرقه نورعلی الهی تا کجا پیش رفته ومکتبی ها امروزه بارنگ و شکلی جدید تروبا اسمهای دیگر شروع به کار در دانشگاهها کرده اند وبا افکار وحرفهای اولیه،جوانان عزیز را از قیدو بندهای دینی خارج کرده اندو... بعد از این که از دوستم در مورد چگونگی جذب و نیروگیری این گروه در دانشگاه سوالاتی پرسیدم واو به تمام سولاتم پاسخ گفت تازه متوجه شدم که چه پولهایی دارند خرج می کنند تا یک نیرو را جذب کنند.بعد شروع به بحث وبررسی عقلی محتویات ذهنی او نمودم وبه او مطالبی را یادآوری کردم؛از جمله این که تمام مراجع کتابهای این گروه را کتاب ضاله دانسته اند ونیز مطالبی را از کتاب آثار الحق و برهان الحق با استدلال به او نشان دادم که این مطالب با هیچ عقل سلیمی قابل هضم نیست وتماما ساختگی وکذب محض است .واز چگونگی شکل گیری این مسلک خود ساخته ورهبران آن خصوصا رهبر فعلی آن که پشت پرده تمام این جریانها وبرنامه ها می باشد یعنی دکتر بهرام الهی مطالبی را گفتم که با کمک الهی توانستم اورا از این شیاطین انسان نما جدا کنم وحدود ساعت 3شب بود که که تمام کتابهایش رادر حیات خانه برد وبه آتش کشید. بحول الهی علی رغم فرصت زمانی کمی که برای وبلاگ نویسی دارم اما تمام تلاشم را می کنم تا پرده نیرنگ و فریب را از این مسلک خود ساخته بردارم ودر حد توانم پاسخگوی عزیزان باشم. بزودی شروع به نقد کتابهای این مسلک خواهم کرد. بقول حکیم ملا صدرا «کسانی که درین زمانه، خویشتن را به مقام مرشدیٌت وخلافت منصوب نموده اند،احمقهائی نا آشنا به روشهای معرفت و رستگاری و استکمال نفس و مستقیم داشتن آنند.» نامه دکتر بهرام الهی پسر نورعلی الهی در نامه مورخ26/1/1349که به سیاوش نخبه زعیم (که بعد توبه کرده واز این گروه جدا شده ودست به افشاگریهای تکان دهنده ای از سران گروه می زند)چنین می نویسد : س4...جواب- واجبات مسلک اهل حق عبارتند از سر سپردن،سرانه دادن،بجای آوردن سه روز روزه نیت،شارب داشتن برای مردان(البته چند سال قبل دکتربهرام دستور زدن شارب را داده) آوردهاند که روزی مریدی به نزد شیخی از مشایخ صوفیه آن زمان رفت و گفت: یا شیخ زن من حامله است، میترسم که دختری بیاورد، توقع اینکه دعا کنی که از برکت انفاس شما، خدایتعالی پسری کرامت کند. شیخ گفت: برو چند خربزه بسیار خوب با نان و پنیر بیاور تا اهل الله بخورند و در حق تو دعا کنند. آن مرد گفت: به چشم. بعد رفت و نان و پنیر و خربزه حاضر ساخت. پس از صرف و تناول، آن مرد دعا نمودند، شیخ نیز دعا و فاتحه بخواند و گفت: ای مرد خاطر جمع دار که خدای تعالی البته تو را پسری کرامت خواهد فرموده که در ده سالگی داخل صوفیان خواهد شد. چون مدت حمل بگذشت و حمل را بنهاد دختری کریه منظر بود، آن مرد بسیار دلگیر گردید، به خدمت شیخ آمد در حالتی که همه مریدان نزد شیخ حاضر بودند گفت: یا شیخ؟! دعای تو در حق من اثر نکرد و حال اینکه شما تأکید فرمودی خدای تعالی پسری کرامت خواهد فرمود، الحال دختری بد ترکیب و کریه منظر متولد گردیده؟!! شیخ گفت: البته آن سفره که به جهت اهل الله آوردی باکره بود، چنانچه آنرا از راه رضا و صدق و ارادت آورده بودی البته پسری میشد، در هر حال به نهایت خاطرجمع اگرچه دختر است لکن زیاده از پسر به تو نفع خواهد رسید، زیرا من در خلوت و مراقبت چنین دیدم که علامه خواهد شد. پس از این گفتگو، به دوماه دختر وفات یافت. آن مرد با به نزد شیخ آمد و گفت: یا شیخ! آن دختر نیز وفات یافت، غرض اینکه دعای شما به هیچ وجه تأثیری نکرد. شیخ گفت: ما گفتیم این دختر بیش از پسر به تو نفع میرساند، اگر زنده میماند بر مشغله دنیاداری و آلودگی تو میافزود پس بهتر آنکه به رحمت ایزدی پیوسته شد. روایت شده که چون شیخ این بگفت مریدان به یکبار برخاسته بر دست و پای شیخ افتادند و پای شیخ را بوسته میدادند و میگفتند: انشاء الله تعالی وجود شما را سلامت دارد که از این وجه ما را حیات تازه بخشیدی، حقا که نفس و دم پیر کامل، کم از دم عیسی نیست. سران اهل حق هم از این کرامات زیاد دارند مانند خبر آمدن زلزله،باران،شفاء مریض،آمدن سیل و..... که اگر به واقعیت پیوست می گویند از کرامات ما بوده ودر غیر این صورت می گویند با دعاو نیاز ما بلا رفع شده. چند سال پیش در یکی از شهرهای لرستان بزرگ یکی از این خاندانها ادعای آمدن سیل را در زمان مشخصی کرده بود که وقتی آمدن سیل در آن زمان به حقیقت نپیوست گفتند با دعای شب گذشته آقا بلا دفع شده. از این موارد در این مسلک خود ساخته فراوان یافت می شود. حسنی و باغچه علی همیشه حرفها و حرکات اقای حسنی امام جمعه ارومیه برای من..........بوده اما این خاطره ایشون خیلی جالبو خواندنیه که در روزنامه جمهوری چاپ شده در برخی آبادی های اطراف ارومیه , اهل حقها زندگی می کنند.رفتارها و نوع زندگی این افراد در منطقه ارومیه ـ که دارای تنوع مذهبی است ـ سبب بدبینی فراوانی نسبت به تشیع شده است . مشخصه ظاهری اهل حقها سبیل های بلند آنهاست که بدان « باغچه علی» می گویند و برخی از آنها معتقدند با تراشیدن سبیل های شان قیامت برپا می شود! آقای حسنی به عنوان یک روحانی که مبارزه با خرافات را از وظایف شرعی خود می شمرد , بارها به اتفاق یاران خود به روستاهای علی اللهی ها رفته , به تبلیغ و هدایت آنها همت گماشت , ولی متاسفانه آنها به جای قدردانی از زحمات وی , از او به سازمان امنیت شکایت بردند و مورد بازخواست ساواک قرار دادند. پاورقی : ای جا مانده از واپسین دیدار برادر! حرم نورانی و ضریح مشکل گشایت، هنوز بوی مدینه می دهد. بوی شهر پیامبر را که آن را به اشتیاق دیدن روی رضایت، ترک کردی و آواره بیابان ها گشتی. نهر جاری مناجات، همیشه از چشمه دل زائران تو جریان دارد؛ اما امشب ضریح مطهرت، رخت سیاه بر تن کرده و پنجره ها رو بسوی غروب نشانه می روند ... زائــــــــــری دل شـکسـتـه ام آه مـعـصـومـه جان سلام هر آنکس که بهرهمند از عقلی سالم است سخنی را بیدلیل و برهان نمیپذیرد و هر کس چنین کرد باید چنین نتیجه بگیریم که وسیله و ابزار ادراک و فهمش دچار اختلال شده است و تعصب کورکورانه و جهل مرکب بر همه قوای روحی او غلبه نموده است. بدیهی است که اثبات هر گونه مطلبی بر چنین کسانی که وسیله ادراک ندارند و دارای عصبیت و جهل مرکبند بسیار سخت بلکه شاید محال باشد. طبیعی است ما را با چنین کسانی گفت و گویی نیست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی , آقای حسنی طی یک تصمیم جسورانه دستور داد , سبیل های بسیاری از اهل حقها را تراشیدند و بدین وسیله ریشه خرافات را که بر روی لب های آنها خانه کرده بود , خشکانید . (1 ) با این اقدام آقای حسنی اهل حق ها کینه وی را به دل گرفتند و در فرصت های مختلف به تلافی آن پرداختند. چنان که در نخستین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی , برای آقای حسنی از منطقه اهل حقها رایی داده نشد;(2 ) لکن اقدام آقای حسنی , موجبات مسرت و خوش حالی همسران اهل حق ها را فراهم کرد; به گونه ای که ایشان به اشکال مختلف قدردانی و سپاس خود را از این عمل ابراز داشتند . (3 ) البته اهل حقها ساکت ننشستند و با امضای طوماری شکایت خود را نزد آقایان هاشمی رفسنجانی و منتظری بردند . (4 )
امروزه بسیاری از جوانان عزیز مناطقاهل حق نشین , در فضای عقلانی و معنوی نظام مقدس جمهوری اسلامی , از خرافات دیرپا و استضعاف فکری پدران خود دست شستند و به سلک تشیع اصیل و اسلام ناب درآمدند و زندگی نوینی را زیر انوار حاکمیت اسلام عزیز آغاز کرده اند.
1 ـ اهل حق ها در داشتن سبیل , تعصب شدیدی داشتند , به گونه ای که یکی از آنها برای جلوگیری از تراشیدن سبیل هایش , به میاندوآب متواری شد و از آن جا طی نامه ای به خانواده اش نوشت : « مطمئن باشند » باغچه علی» را سالم به میاندوآب رسانده ام . »
2 ـ جمعیت آن موقع اهل حق ها بیش از پنجاه هزار نفر می شد و از این رو , آرای آنان تاثیر به سزایی در نتایج انتخابات داشت .
3 ـ همسران اهل حقها طی تماس های مختلف عموما یادآور می شدند که از اول ازدواجشان , لب های شوهران خود را ندیده اند.
4 ـ آقای منتظری در پاسخ شکایت اهل حقها گفته بود : « جای نگرانی ندارد. ده , پانزده روز دیگر دوباره سبیل های تان در می آید » البته درباور اهل حقها سبیل های دوم هرگز جای سبیل های اولی را نمی گیرد. برخی اهل حقها بعد از انقلاب نیز , عکس شاه را نگاه داشتند تا به خیال خودشان در هنگام جلوس دوباره شاهنشاه آریامهر بر تخت سلطنت , در اثبات وفاداری خود به عکس وی احتجاج کنند و بگویند : « شاها ما سبیل دادیم , اما عکس تو را سالم نگاه داشتیم . »
دل بــه مـهــر تـو بـــسـتـه ام بـانــوی مـهـربـان ســلام
ای ضـــریحت حریم مـــهــــــر یاد سـبـزت شـمیــم مهر
نـام پـاکــت نـسـیـم مــــهـــر رحـمـت آســمـان سلام
روی تــو قـــــبــــلـــه گــاه دل لـطـف تـو شـمــع راه دل
آســتــانــت پــــــــنـــــــاه دل ای دل بیــدلان ســـــلام
هر که یــکسر دلش شکـست از طبیبان نـظـر گسست
آمـد و رشـــته برتو بســــــت ای امیـد جهان ســـــلام
اما مطالبی که در این وبلاگ پیشرو دارید مطالبی برگرفته از خود کتب و منابع اهل حق میباشد که آدرس آنان تماماً موجود است. این وبلاگ درصدد است آن روی صحنهگردانان ریاست طلب این عرصه را برملا نموده و به افراد پاکدل جرأت تحقیق و پرسش درباره این آیین را اعطا نماید و این قدرت را به آنان بدهد که در مقابل بافتههای بزرگان خود تسلیم محض نشده و مطالعه دقیق درباره آیین ، و انتخاب آن بنمایند. و آنهایی که بنام مسلمانی و تشیع حقیقتا سالها از اسلام و تشیع جدا هستند به آغوش اسلام اصیل برگشته و مطالب خرافی و نامعقول را دور ریخته و متمسک به قرآن و اهلبیت (ع) شوند.
Design By : Pichak |